طراحی سایت

قالب وبلاگ

دی 90 - به پادرنگ خوش آمدید
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طراحی سایت


به پادرنگ خوش آمدید
 
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90/10/8 توسط یاس

حضرت رقیه

رقیه علیه السلام در عاشورا


در بعضى روایات آمده است : حضرت سکینه علیها السلام در روز عاشورا به خواهر سه ساله اى (که به احتمال قوى همان رقیه علیه السلام باشد) گفت : بیا دامن پدر را بگیریم و نگذاریم برود کشته بشود(سلام الله علیها).
امام حسین علیه السلام با شنیدن این سخن بسیار اشک ریخت و آنگاه رقیه علیها السلام صدا زد : بابا! مانعت نمى شوم . صبر کن تا ترا ببینم (سلام الله علیها) امام حسین علیه السلام او را در آغوش گرفت و لبهاى خشکیده اش را بوسید. در این هنگام آن نازدانه ندا در داد که :
العطش العطش ، فان الظما قدا احرقنى بابا بسیار تشنه ام ، شدت تشنگى جگرم را آتش زده است . امام حسین علیه السلام به او فرمود : کنار خیمه بنشین تا براى تو آب بیاورم آنگاه امام حسین علیه السلام برخاست تا به سوى میدان برود، باز هم رقیه دامن پدر را گرفت و با گریه گفت : یا ابه این تمضى عنا؟
بابا جان کجا مى روى ؟ چرا از ما بریده اى ؟ امام علیه السلام یک بار دیگر او را در آغوش گرفت و آرام کرد و سپس با دلى پر خون از او جدا شد . (وقایع عاشورا سید محمد تقى مقدم ص 455 و حضرت رقیه علیه السلام تالیف شیخ على فلسفى ص 550)
آخرین دیدار امام حسین علیه السلام با حضرت رقیه علیه السلام
وداع امام حسین علیه السلام در روز عاشورا با اهل بیت علیهم السلام صحنه اى بسیار جانسوز بود، ولى آخرین صحنه دلخراش و جگر سوز، وداع ایشان با دخترى سه ساله بود که ذیلا مى خوانید: ادامه مطلب...

نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90/10/8 توسط یاس

 

سالروز شهادت نازدانه امام حسین(ع)،حضرت رقیه(س) تسلیت باد.

حضرت رقیه



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90/10/7 توسط یاس

دیگر صدای زنگ قافله بگوشم نمی رسد

گوشهایم دوباره پرشده است

چشمهایم کاروان را نمی بیند

چشمهایم دوباره غبار گرفته است

بهانه نرفتنم جور شد:

"نمی دانم چگونه بروم؟"

با خودم می گویم من همان سینه زن حسینم ولی چه کنم که قسمت این بود...

اگر خدا می خواست چشمهایم را باز می کرد و گوشهایم را شنوا

امام حسین

دستهایم را بالا می برم می گویم خدایا من را کربلایی کن

می خواهم باز هم بگویم من می خواستم ولی تو ردم کردی

سرمست از توجیه در مسیر برگشت افتاده ام

صدایی می گوید به زمین بنگر

 

ادامه مطلب...

نوشته شده در تاریخ سه شنبه 90/10/6 توسط یاس

 

در کوفه همسایه‌ای داشتم که نسبت به خاندان رسالت بی‌توجه بود ، روزی به او گفتم :
چرا به زیارت قبر حضرت سیدالشهدا (ع) نمی‌روی؟
گفت : چون بدعت است و هر بدعتی موجب گمراهی است و گمراهی موجب دخول در دوزخ است.
من چون این سخنان یاوه را شنیدم روی از او برگرداندم ، چون شب جمعه شد با خود گفتم : صبح زود می‌روم و برخی از فضائل امام حسین (ع) را برای همسایه‌ ام بیان می‌کنم بلکه از خواب غفلت بیدار شود.

وقتی که به در خانه او رفتم او را نیافتم و چون سراغ او را گرفتم گفتند که او دیشب برای زیارت امام حسین (ع) به کربلا شرفیاب شده است. در دریایی از تعجب غرق شدم چرا که سخنان دیشب او را هنوز در ذهن داشتم پس سریعاً به طرف کربلا حرکت کردم چون به آنجا رسیدم او را دیدم که دائماً در رکوع و سجود است در حالی که اصلاً از عبادت خسته نمی‌شود.

 

امام حسین

ادامه مطلب...

نوشته شده در تاریخ سه شنبه 90/10/6 توسط یاس

على بن الحسین ع مى ‏گوید : پدرم این شعر را دو ســـه بـار خواند تا فهمیدم و مقصود او را بدانستم و اشک چشمانم را گرفت. اما اشـــکم را نگـــه‏ داشــتـم و خاموش ماندم و بدانستم که بلا نازل شده است.
عمه ‏ام نیز اشعار برادر را شنید ، او زن بود و زنان رقت دارند و استعداد زارى. نتوانست آرام بگیرد. برخــاسته و جامه خود را مى ‏کشید ، نزد وى رفت و گفت :
اى واى از داغ عزیز. اى بـــاقى مـــانده ســـلف و پناهگاه خلف. کاش آن روز کـه فاطمه مادرم یا على پدرم یا حسن برادرم ، از دنیا برفتند،

یاران امام حسین

ادامه مطلب...

<   <<   6   7   8   9      >
.: Weblog Themes By Pichak :.


تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک
  • راه آرام
  • پیج رنک