در کوفه همسایهای داشتم که نسبت به خاندان رسالت بیتوجه بود ، روزی به او گفتم :
چرا به زیارت قبر حضرت سیدالشهدا (ع) نمیروی؟
گفت : چون بدعت است و هر بدعتی موجب گمراهی است و گمراهی موجب دخول در دوزخ است.
من چون این سخنان یاوه را شنیدم روی از او برگرداندم ، چون شب جمعه شد با خود گفتم : صبح زود میروم و برخی از فضائل امام حسین (ع) را برای همسایه ام بیان میکنم بلکه از خواب غفلت بیدار شود.
وقتی که به در خانه او رفتم او را نیافتم و چون سراغ او را گرفتم گفتند که او دیشب برای زیارت امام حسین (ع) به کربلا شرفیاب شده است. در دریایی از تعجب غرق شدم چرا که سخنان دیشب او را هنوز در ذهن داشتم پس سریعاً به طرف کربلا حرکت کردم چون به آنجا رسیدم او را دیدم که دائماً در رکوع و سجود است در حالی که اصلاً از عبادت خسته نمیشود.
در کوفه همسایهای داشتم که نسبت به خاندان رسالت بیتوجه بود ، روزی به او گفتم :
چرا به زیارت قبر حضرت سیدالشهدا (ع) نمیروی؟
گفت : چون بدعت است و هر بدعتی موجب گمراهی است و گمراهی موجب دخول در دوزخ است.
من چون این سخنان یاوه را شنیدم روی از او برگرداندم ، چون شب جمعه شد با خود گفتم : صبح زود میروم و برخی از فضائل امام حسین (ع) را برای همسایه ام بیان میکنم بلکه از خواب غفلت بیدار شود.
وقتی که به در خانه او رفتم او را نیافتم و چون سراغ او را گرفتم گفتند که او دیشب برای زیارت امام حسین (ع) به کربلا شرفیاب شده است. در دریایی از تعجب غرق شدم چرا که سخنان دیشب او را هنوز در ذهن داشتم پس سریعاً به طرف کربلا حرکت کردم چون به آنجا رسیدم او را دیدم که دائماً در رکوع و سجود است در حالی که اصلاً از عبادت خسته نمیشود.
به او گفتم : ای همسایه! تو که میگفتی زیارت امام حسین (ع) بدعت است پس چرا به زیارت آن حضرت آمدهای ؟!
گفت : عزیز من! آن وقتی که این حرف را میگفتم ابداًَ قائل به امامت حضرت نبودم تا اینکه شب گذشته (شب جمعه) در خواب دیدم که پیامبر اکرم و امیرمؤمنان و جمعی از امامان معصوم (ع) به همراه برخی از پیامبران به زیارت امام حسین (ع) آمدند و هودجی همراه ایشان بود.
پرسیدم : در میان این هودج چه کسی است؟
گفتند : فاطمه زهرا است که به زیارت فرزندش حسین آمده است.
من به نزدیک هودج رفتم دیدم که آن حضرت از داخل هودج رقعهها و کاغذهایی بیرون می ریزد !
پرسیدم: این رقعهها چیست ؟
گفتند : اینها برای زیارت آزادی از عذاب جهنم است که به زائرین قبر حسین در شب جمعه داده میشود.
در آن حالت ناگهانی هاتفی آواز داد که : ما و شیعیان ما در بلندترین درجه از درجات شهادت هستیم.
پرسیدم: این جماعت کیستند که به زیارت آمدهاند ؟
گفتند : حضرت پیغمبر با انبیاء و ائمه هدی
چون این واقعه را دیدم ناگهان از خواب برخاستم و به سرعت تمام ، خود را در دل تاریکی ها به کربلا رساندم و مشغول گریه و زاری و توبه شدم و با خود قرار گذاشتم که تا حیات من باقی باشد از جوار آن حضرت دور نشوم.
راوی : سلیمان بن اعمش
منبع : کتاب کرامات امام حسین (ع)